اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاج الدین

نویسه گردانی: TAJ ʼLDYN
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) تمران شاه . عوفی در لباب الالباب در ترجمه ٔ حال او آرد: الملک المعظم تاج [ الدین ] تمران شاه شاهزاده و گوهر آزاده هم نسبتی عالی و هم کرمی متوالی داشت و با علّو نسب و سمو حسب شعری که شعری شعار آن سزیدی و نثره نثار آن شایستی - خال جمال کمال او آمده بود و اشعار آبدار او بسیار است وتمامت بر خاطر نبوده ، فامارباعئی چند در قلم آمد:

#


لرزان تنم از باد ستیز غم تست
سوزان دلم از آتش تیز غم تست
مگذار بتا که خاک خواری گیرد
صحرای دلم که آب خیز غم تست .
هم او راست :
آیا بینم بخدمتت یاری در
خود را بشروع خوشترین کاری در
یکبار دگر نشسته با هم دوبدو
بی هیچ سوم ، بچار دیواری در
و هم او گوید:
هرگز چو منی عاشق و مدهوش که دید؟
آزاد چو بنده حلقه در گوش که دید؟
با دل گفتم کمی فراموشش کن
دل گفت دلی ز جان فراموش که دید؟
و در معنی شکار سلطان غیاث الدنیا والدین تغمده اﷲ برحمته می گوید:
هر روز چنین شهانه کاری میکن
بر چهره ٔ ایام نگاری میکن
بر تخت بخرّمی شرابی میخور
در باغ بخوشدلی شکاری میکن .
(لباب الالباب چ براون ج 1 صص 50- 51) عوفی در ترجمه ٔ احوال ملک طغانشه بن محمد المؤید آرد:... میان او و میان ملک تاج الدین تمران مکاتبات و مشاعرات است ... و او را ابیات و اشعار بسیار است و با ملک تاج الدین تمران مشاعره کرده اند و ابیات ایشان شهرتی دارد ... (لباب الالباب چ براون ج 1 صص 46- 47). و در ترجمه ٔ احوال ظهیرالدین تاج الکتاب السرخسی آرد: شنیدم که بحضرت ملک کبیر تاج الدین تمران رحمةاﷲ قطعه ای فرستاد و از وی کنیزکی بکر التماس کرده وآن قطعه این است :
صدرا! بذات پاک خداوند انس و جان
کز جان و دل ثناء جلال تو گفته ام
جانم ز خار حادثه هر چند خسته بود
لیک از نسیم لطف تو چون گل شکفته ام
از بحر طبع خویش گهرهای شب چراغ
بهر ثنات در صدف دل نهفته ام
دانی بزرگوارا کز جور روزگار
شبها چو بخت تو نفسی من نخفته ام
تا در جناب جاه و جلالت نرفته ام
گرد محن ز ساحت سینه نرفته ام
دارم طمع ز لطف تو ناسفته گوهری
زیرا بسی گهر بمدیح تو سفته ام .
چون ملک تاج الدین رحمةاﷲ این قطعه بر خواند کنیزک بچه ٔ هندی بکر که زنگیان زلف او رومی روی آفتاب را طبانچه ٔ غیرت میزدند به نزدیک او فرستاد و این قطعه در عذر آن نبشت :
چون بالماس طبع در سفتی
در ناسفته ای فرستادم
قوتت ده خدای عزّ وجل ۞
که زبی قوتی بفریادم
و چون سید بافتضاض بکارت او داد قضاء شهوت داد... آن کنیزک رنجور شد و هم در آن زودی فوت گشت و چون ملک تاج الدین را ازین حال علم شد این دو بیت به نزدیک او فرستاد:
علوی ! کافران هندی را
زود ز اسلام سیر خواهی کرد
پدرت غزو کردی ازشمشیر
تو غزا هم به ... خواهی کرد... (لباب الالباب چ برون ج 1 صص 137- 138).
تمران ولایتی است از غور در شعاب کوه اشک که یکی از جبال خمسه ٔ غور است . (طب ص 39) ۞ و تاج الدین تمران از جانب سلاطین غوریه خصوصاً غیاث الدن غوری ۞ حکمران آن ولایت بوده است (ص 84) و دختر او ملکه ٔ معزّیه زوجه ٔ غیاث الدین محمودبن غیاث الدین غوری و مادر سلطانان بهاءالدین سام و شمس الدین محمد است . (تعلیقات علامه ٔ قزوینی در لباب الالباب چ برون ج 1 صص 303- 304).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسن بن شهاب بن حسین تاج الدین یزدی مورخ ، مؤلف جامع التواریخ حسنی ،مهدی بیانی در مقدمه ٔ تاریخ افضل صفحه ٔ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) حسن اندخودی . وی در زمان حکومت سلطان حسین بایقرا، امر نقابت مزار شریف به وی برگذار شد:میرزا بایقرا ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسن بن شرف الملک ابوبکر الاشعری (از اولاد ابوموسی اشعری معروف ، یکی از حکمین صفّین ) ملقب به بهاء الملک . ای...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسن بن محمدنظامی نیشابوری . او راست : کتاب تاج المآثر در تاریخ پادشاهان دهلی : کتاب تاج المآثر تألیف تاج الدین...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسن چلبی از بزرگان هرات . خواندمیر در حبیب السیر در ترجمه ٔ احوال ابونصر سام میرزا آرد:... در خلال آن احوال م...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسن شیرازی ، وزیر اتابک مظفرالدین سنقربن مودود السلغری . رجوع به تاج الدین بن دارست شیرازی و رجوع به ابن د...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) حسن عطار بدخشی از بزرگان بدخشان معاصر شاهرخ .خواندمیر در حبیب السیر در ترجمه ٔ احوال شاهرخ آرد:... ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) حسن ملکی از حکام هرات و معاصر سلطان حسین بایقرا:... خاقان منصور [ سلطان حسین بایقرا ] بی دغدغه باب...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسین . مدرسه ای بنام وی در کاشان بنا شده (رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 408 شود).
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن شمس الدین صاعدی . یکی از معلمین شیخ بهایی . این شخص از شیخ منصور شیرازی معروف به راستگو روایت کرده...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.