تاج الدین
نویسه گردانی:
TAJ ʼLDYN
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خیوقی ، ابن شهاب الدین ابوسعدبن عمر خیوفی . علامه ٔ قزوینی در تعلیقات لباب الاباب در ترجمه ٔ احوال شهاب الدین خیوقی بنقل از سیرة جلال الدین منکبرنی آرد:
شهاب الدین ابوسعدبن عمر الخیوقی از اعاظم فقهاء شافعیه و تدریس پنج مدرسه خوارزم بدو مفوض بود و او را در نزد سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه تقربی عظیم بود و در جلایل امور سلطان باوی مشورت نمودی و ملوک اطراف بردر او صف کشیدندی در اوایل خروج مغول وی از خوارزم مهاجرت نمود با اموال و نفایس و کتب خود به نسا از بلاد خراسان آمد ودر سنه ٔ 618 هَ . ق . که عسا کر مغول نسارا فتح نمودند ابتدا از شهاب الدین خیوقی آن مقدار زر گرفتند که چون پشته ای ما بین او و سردار مغول حایل شد بعد از آن او را با پسرش تاج الدین بکشتند. (لباب الالباب چ اوقاف گیب ج 1 ص 350).
واژه های همانند
۲۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) کندی زیدبن حسن بن سعید بغدادی مقری نحوی . نامه ٔ دانشوران در ترجمه ٔ احوال او آرد: کنیتش ابوالیمن و از بزرگان...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ ...) کوکریدی . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمه ٔ احوال اکابر مشایخ نام وی را چنین آرد: شیخ تاج الدی...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) کومیار. رجوع به تاج الدین علی کومیار عقیلی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) گور سرخی . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمه ٔ احوال الجایتو سلطان محمد خدابنده آرد:... در سنه ٔ خمس...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) گنجه ای . رجوع به تاج الدین احمدبن خطیب گنجه ای شود.
تاج الدین . [جُدْ دی ] (اِخ ) محمد الارموی . رساله «الکمالیة فی الحقایق الالهیه » رازی را که بفارسی تألیف شده بود درسال 625 هَ . ق . بعربی ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ](اِخ ) محمدبن احمد بن سیف رجوع به محمدبن ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ )محمدبن عبدالکریم شهرستانی . رجوع به شهرستانی و کنزالحکمه ج 2 ص 81-84 و تتمه ٔ صوان الحکمه ص 137-143شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن علی البار نباری الشافعی ملقب به طویر اللیل . وی در فقه و اصول و عربی و منطق فاضل بود. در سال 654 هَ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن محمد، ممدوح شمس الدین محمدبن عبدالکریم الطبسی است .طبسی در قصیده ای که مطلعش این است :خیز ای گرفته...