تاج الدین
نویسه گردانی:
TAJ ʼLDYN
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) کندی زیدبن حسن بن سعید بغدادی مقری نحوی . نامه ٔ دانشوران در ترجمه ٔ احوال او آرد: کنیتش ابوالیمن و از بزرگان علمای ادب و نحو است در علم قرائت و نحو و فنون ادبیه مهارت داشته ولادتش صباح روز چهار شنبه ٔ بیست و پنجم شهر شعبان از سال پانصد و بیست در بغداد روی داد و هم در آنجا نشو و نما نمود بتحصیل علوم و اکتساب آداب اشتغال جست پس از چندی از بغداد بدمشق مسافرت کرد. در آنجا توطن اختیار نمود و هم در آنجا وفات یافت .
احمدبن خلکان گوید تاج الدین کندی در فنون آداب وحید عصر خود بود شهرتش ما را از اطناب در وصف وی بی نیاز دارد گروهی بسیار از مشایخ را دیدار کرد از ایشان علوم فرا گرفت که از آنجمله است شریف ابوالسعادت سنجری و ابومحمدبن خشاب و ابومنصوربن جوالیقی آخرزمان اقامتش در بغداد سال پانصد و شصت و سه بود در این تاریخ بعهد جوانی از بغداد مسافرت کرد روزگاری در شهر حلب توطن نمود و امر معاش خویش بدین وسیله میگذرانید گوشت مطبوخ و خشک را ابتباع می کرد به بلاد روم میبرد از آنجا بحلب معاودت کرد پس از چندی بدمشق انتقال جست امیر عزالدین فروخشاه ابن شاهنشاه را که پسر برادر سلطان صلاح الدین بن یوسف بن ایوب است مصاحب گردید در نزد وی اختصاص و مکانتی تمام یافت و در صحبت وی بدیار مصریه مسافرت کرد از خزائن کتب آنجا کتب نفیسه ٔ بسیاری تحصیل نمود آنگاه بدمشق مراجعت کرد و در آنجا متوطن گردید طالبان علوم گردش فراهم شده از او استفادت مینمودند و او را کتاب مشیخه است بزرگ بر ترتیب حروف معجم آن را مرتب ساخته . هم ابن خلکان گوید:یکی از اصحاب تاج الدین مرا خبر داد گفت بر در سرای محمد ابن خشاب نحوی در بغداد نشسته بودم ابوالقاسم زمخشری را دیدم از نزد ابن خشاب بیرون آمد بر حالی که با چوب مشی مینمود زیرا که یکپای او از صدمت برف مقطوع گردیده و مردمان به وی اشارت کرده میگفتند این زمخشری است و من خود به خط تاج الدین دیدم در توصیف و تمجید زمخشری این عبارات نوشته بود کان الزمخشری اعلم فضلاء العجم بالعربیة فی زمانه و اکثرهم اکتساباً واطلاعا علی کتبها و به ختم فضلاهم و کان متحققاً بالاعتزال قدم علینا بغداد سنة ثلاث وثلاثین و خمس مائة و رأیت عند شیخنا ابی منصور ابن الجوالیقی رحمه اﷲ تعالی مرتین قاریاً علیه بعض کتب اللغة فواتحها و مستجیزاً لها لانه لم یکن علی ماعنده من العلم لقاء و لاروایة عفی اﷲ عنه و عنا. یعنی زمخشری در زبان خود در فن عربیت اعلم فضلای عجم و تحصیل و اطلاعش بکتب عربیت از همگان بیشتر بود و به وی فضلاء عجم ختم گردید و از روی تحقیق بر طریقه ٔ اعتزال مشی می نمود در سال پانصد وسی و سه در بغداد بر ما وارد شد و من خود او را دو مرتبه در مجلس استادم ابومنصوربن جوالیقی دیدار کردم که بعضی از کتب لغت را از اولش بر جوالیقی قرائت میکرد و از او اجازت طلب مینمود زیرا زمخشری علمی را که نزد جوالیقی بود استفادت نکرد و آنرا روایت نمینمود خداوند از او و از ما عفو و اغماض نماید هم احمدبن خلکان گوید: شیخ مهذب الدین ابوطالب محمد که بابن خیمی معروف است این ابیات از تاج الدین برای من انشاد نمود:
دع المنجم یکبو فی ضلالته
ان ادعی علم مایجری علی الفلک
تفرد اﷲ بالعلم القدیم فلا
الانسان یشرکه فیه و لا الملک
اعد للرزق من اشراکه شرکا
و بئست العدتان الشرک و الشرک
یعنی واگذار منجم را در گمراهی خود بر روی افتد اگر دانستن آنچه را که در فلک جاری است دعوی کند خداوند خود بعلم ازلی متفرد و مخصوص است نه انسان را در آن علم با خدای تعالی شرکت است و نه فرشته را منجم از روی شرک با خدای دام برای روزی خود مهیا نموده و این دو بد تهیه اسبابی است یکی برای خدای شریک قرار دادن و دیگر دام نهادن هم ابن خلکان گوید وقتی ابوشجاع بن دهان فرضی این ابیات برای تاج الدین مکتوب کرد:
یازید زادک ربی من مواهبه
نعماء یقصر عن ادراکها الامل
لا غیر اﷲ حالاً قد حباک بها
ما دار بین النحاة الحال و البدل
النحو انت احق العالمین به
الیس باسمک فیه یضرب المثل .
یعنی ای زید زیاد کندخداوند من ترا از مواهب خودنعمتهائی که آرزوی انسان از ادراک آنها قاصر باشد خداوند آنحال را که بتو موهبت کرده است تغییر ندهد مادام که در میان نحات ، لفظحال و بدل دور میزند تو بعلم نحو سزاوارترین مردمانی آیا نه آن است مردمان در نحو بنام تو مثل زنند. و من جمله اشعار تاج الدین است این ابیات که در زمان شیخوخیت و کبرسن انشاد نمود:
اری المرء یهوی ان تطول حیاته
و فی طولها ارهاق ذل و ازهاق
تمنیت فی عصر الشبیبة اننی
اعمر و الاعمار لاشک ارزاق
فلما اتانی ما تمنیت سائنی
من العمر ما قد کنت اهوی و اشتاق
یخیل لی عمری اذا کنت خالیا
رکوبی علی الاعناق والسیر اعناق
و یذکرنی مر النسیم و روحه
حفائر یعلوها من الترب اطباق
وها انا فی احدی و تسعین حجة
لها فی ارعادمخوف و ابراق
یقولون تریاق لمثلک نافع
و مالی الا رحمة اﷲ تریاق
حاصل معنی ابیات گویدمرد را می بینم مایل آن است زندگانیش بطول انجامد و حال آنکه در طول فرورفتن در مذلت و تباهی است در عهدجوانی تمنا نمودم که زمان زندگانی من طول کشد و عمرها بدون شک روزیهائی است خداوند برای هر کس مقداری تقدیر نمود پس چون بمأمول خود رسیدم از زندگانی آنچه را که بدان مشتاق بودم مکروه خاطر من گردید مرا از حرکت سر که لازمه ٔ طول عمر و علوتن است به هنگام خلوت مرا چنین بخیال می آید که همانا بسان کودک بگردن سوار شده ام و مرکوب من بطور اعناق همی میشتابد و مرا میجنباند و چون نسیم خوش میوزد و از فرط ناتوانی مرا متحرک میسازد گور را بخاطر من می اندازد اینک سنین عمرم به نود و یک رسیده و این سن را در من رعد و برقی خوفناک است مرا گویند تریاق مانند تو را سود بخشد و برای من جز رحمت خدای تعالی تریاقی نیست مع الجمله تاج الدین روز دوشنبه ششم شوال سال ششصد و سیزده در دمشق وفات یافت و در همان روز او را در کوه قاسیون بخاک سپردند قاسیون بفتح قاف و بعد از الف سین مکسوره ٔ مهمله وضم یاء و بعد از واو ساکنه نون ، کوهی است مشرف بر دمشق ، مردم دمشق مردگان خود را در آنجا دفن کنندو در آن کوه جامع و مدرسه ها و رباطهای چندی است . (نامه ٔ دانشوران ج 5 ص 12) رجوع به معجم الادبا چ مارگلیوث ج 4 ص 222 و فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالارج 2 ص 382 و 383 و زیدبن حسن بن سعید کندی شود. مؤلف عیون الانباء فی طبقات الاطباء آرد که : وی معلم علم نحو و لغت و ادب موفق الدین بن مطرن و فخرالدین بن ساعاتی و کمال الدین حمصی و مهذب الدین یوسف بن ابی سعید بوده است . رجوع بعیون الانباء ج 2 ص 175 و 184 و 201 و 233 و تاج الدین کندی وزیدبن حسن ... شود.
واژه های همانند
۲۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ](اِخ ) یحیی بن محمدبن علی بن الحسینک . علی بن زید بیهقی در تاریخ بیهق آرد: و رهط دیگر رهط حسن محترق باشند و سید علی ب...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن منصوربن جراح کاتب و منشی مکنی به ابوالحسن از فضلای قرن هفتم . رجوع به کاتب تاج الدین ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) یزدی ، نیای بزرگ ابن شهاب مورخ جامع التواریخ حسنی . (رجوع به تاج الدین حسن بن شهاب شود).
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) یلدوز ۞ ، یکی از غلامان معزالدین محمد سام غوری است که بعد از کشته شدن معزالدین محمد پادشاهی غزنین بوی رس...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ینالتکین ۞ از امراء سیستان : ... این شخص بقول خواندمیر بنقل از طبقات ناصری از ابناء عم محمد خوارزمشاه است ...
تاج الدین کلا. [ جُدْ دی ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلده ٔ کجوربخش مرکزی شهرستان نوشهر. سیزده هزارگزی باختر المده هزارگزی جنوب شوسه ٔ المد...
قاضی تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی سبکی شافعی ، مکنی به ابونصر. رجوع به تاج الدین سبکی ، ابونصر عبدالوهاب ش...
قاضی تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عبدالوهاب بن محمد حسینی . رجوع به تاج الدین عبدالوهاب بن محمد شود.
تاج الدین محلّه . [ جُدْ دی م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری سی هزارگزی شمال باختری ساری و شش هزا...
تلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از ...