تازه
نویسه گردانی:
TAZH
تازه . [ زَ ] (اِخ ) (رباط...) شهریست بشمال آفریقا و از آنجاست ابن بری ابوالحسن علی بن محمدبن حسین . رجوع به ابن بری در همین لغت نامه شود.
واژه های همانند
۲۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) در ده میلی گمش تپه ، دارای 8 یا 9 خانه که متعلق به ترکمن های ماهی گیر است . دارای یک اسکله و مسکن دائمی یموت ها.(...
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی در تنکابن .(از سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 105).
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی در کجور.(از سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109).
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی در سدن رستاق .(از سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 126).
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فعله کری بخش سنقر و کلیائی کرمانشاه که در 20هزارگزی شمال خاوری سنقر و 6هزارگزی خاور هزارخانی وا...
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوباتوی بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج است که در 46هزارگزی شمال دیواندره و 3هزارگزی شمال کانی شیرین ...
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیلکوه بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج که در45هزارگزی شمال باختر دیواندره و ده هزارگزی جنوب ایرانشاه ...
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج که در 4هزارگزی خاور دژ سلماس و 500گزی جنوب راه اتومبیل رو سنندج...
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 31هزارگزی شمال خاوری کامیاران و کنار شمالی رودخانه ٔ گ...
تازه آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه است که در 12هزارگزی شمال خاوری دیزگران و کنار راه مالرو عمومی د...