اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تازه داشتن

نویسه گردانی: TAZH DʼŠTN
تازه داشتن . [ زَ / زِ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً، خوش داشتن :
تو طبع و دل را هم شاد و تازه دار همی
که خسروی بتو تازه ست و مملکت بتو شاد.

مسعودسعد.


|| تجدید کردن . از نو بکاربردن . احیا کردن :
در توحید زن کآوازه داری
چرا رسم مغان را تازه داری ؟

نظامی .


|| مجازاً، خوشروی و خندان بودن . شادمان داشتن چهره . بشاش بودن . خود را شاد و مسرور نشان دادن . روی را تازه ساختن :
نشستیم هر دو برامش بهم
بمی تازه داریم روی دژم .

فردوسی .


ما را همی بخواهی پس روی تازه دار
تا خواجه مر ترا بپذیردز من مگر.

فرخی .


چشم امید بمژگان ترخود داریم
روی خود تازه به آب گهر خود داریم .

صائب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.