اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تازی

نویسه گردانی: TAZY
تازی . (اِخ ) ۞ بقول ابن بطوطه شهری به مراکش بمشرق فاس .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عنان تازی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عنان تاز. به حمله درآمدن . جولان : چو زنگی نمود آنچنان بازیی ز رومی نیامد عنان تازیی .نظامی .
لقب تازی، عنوان تازی
تازی مندرک . [ ] (اِخ ) ظاهراً از امرای خراسان معاصر امیر ابوجعفر احمدبن محمد و نصربن احمد سامانی : باز میان مردمان اوق تعصب «شنگل » و «زا...
تعزی . [ ت َ ع َزْ زا ] (ع اِ) عزوی ̍. کلمه ای است جهت عطوفت و مهربانی خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تعزی . [ ت َ ع َزْ زی ] (ع مص ) شکیبایی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصبر. (اقرب الموارد). || بازبستن و نسبت پذیرفتن راست باشد یا...
تأذی . [ ت َ ءَذْ ذی ] (ع مص ) آزرده شدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). رنج کشیدن . (منتهی الارب )...
طاذی . (ص نسبی ) منسوب به طاذ که یکی از قُراء اصفهان است . (سمعانی ).
علی تعزی . [ ع َ ی ِ ت َ ع ِزْ ز ] (اِخ ) ابن محمد عقینی انصاری تعزی یمنی شافعی . رجوع به علی عقینی شود.
علوی تعزی . [ ع َ ل َ ی ِت َ ع ِزْ زی ] (اِخ ) سلیمان بن ابراهیم بن عمر علوی تعزی یمنی ، مکنی به ابوالربیع و ملقب به نفیس الدین . وی محدث و...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.