اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاسه کردن

نویسه گردانی: TASH KRDN
تاسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفس برآوردن بدشواری . به تنگی نفس افتادن : چون زمانی بخفت گفت : ای مرد مرا تاسه می کند. مرد گفت : ترا گرم شده است ، بیا به صحرا رویم . (سندبادنامه ص 214). || (لهجه ٔقزوین ) مشتاق بودن . در تداول زنان ، اظهار اشتیاق دیدار کسی کردن : تاسه کردن کسی را؛ سخت مشتاق دیدار اوشدن . رجوع به تاسه شود. || با تمسخر و استهزاء او را بمهر طلبیدن و نزد خویش بمهمان داشتن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.