اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاق

نویسه گردانی: TAQ
تاق . (اِ) تاغ . (فرهنگ نظام ). تاغ است و آن هیزمی باشد که آتش آن بسیار بماند. (برهان ). رجوع به تاخ و تاغ و لسان العجم شعوری و فرهنگ نظام شود. || در لهجه ٔ گناباد خراسان تاک را گویند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
چم طاق . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از بخش زرین آباد شهرستان ایلام که در 22هزارگزی جنوب خاوری پهله و یک هزارگزی جنوب راه مالرو دهلران واقع است ....
چم طاق . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 40 هزارگزی باختر فلاورجان و در کناره ٔ جنوبی زاینده رود واق...
فلک الافلاک بعقید. قدما هریک از سیارات هفتگانه فلکی دارد ازین قرار فلک قمر ( ماه ) فلک عطارد ( تیر ) فلک زهره ( ناهید ) فلک شمس ( آفتاب ) فلک مریخ ( ب...
طاق نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب )ایوانی کم عرض که در جلو اطاق سازند. || نمای دیوار بصورت طاق که عرض و پهنائی نداشته باشد.
طاغ طاغ . (اِ صوت مرکب ) آواز نعل درشت ، کوفتن پتک و مانند آن .
جفته طاق . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دو ابرو. (غیاث ).
پای طاق . (اِخ ) موضعی به مغولستان و امیرتیمور گورکان بسال 776 هَ . ق . قمرالدین دوغلات را که در مغولستان از او سرداری کلانتر نبود منهزم س...
طاق بندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نقشی که بصورت طاق در دیواره ای سازند، برای خوشنمائی : به هر روزنی قبله یکسو شده همه طاق بندی ابرو شده .زلا...
طاق زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) طاق ساختن . ساختن بنای طاق را. تسقیف . سقف زدن .
طاق گرا. [ ق ِ گ َرْ را ] (اِخ ) در جاده راه کرند به سر پل کنونی (حدود حلوان قدیم ) بین آبادی سرخه دیزه ، و پاطاق ، گردنه ای است که چون از...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۱ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.