تا کردن
نویسه گردانی:
TA KRDN
تا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دولا کردن . خمانیدن . دوتو یا چندتو کردن . خم کردن . مایل کردن . تاکردن جامه ، قالی ، لحاف و جز آن ؛ به چندلا کردن آن : جامه ها را تا کرد. از بسیاری ورم ، زانوها رانمیتوانم تا کرد. رجوع به «تا» شود. || رفتار. سلوک . معامله : خوب تا کردن با کسی یا بد تا کردن با کسی ؛ با او حسن معامله یا سوء معامله داشتن .
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خوب تا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رفتار خوش کردن . با خوشی معامله کردن . نیکویی کردن .
زانو تا کردن . [ ک َ دَ] (مص مرکب ) رجوع به زانو ته کردن شود : نماند دشت جنون را رمیده آهوئی که پیش وحشت من تا نکرد زانوئی .صائب .