تال و مال شدن . [ ل ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پریشان شدن . پراکنده شدن
: شد از بی شبانی رمه تال و مال
همه دشت تن بود بی دست و یال .
فردوسی .
تهمتن به زابلستان است و زال
شود کار ایران همه تال و مال .
فردوسی .
شد تال و مال لشکر صبرم ز جوق شوق
تا ابروی تو همچو کمان ِ کشیده است .
(مؤلف شرفنامه ٔ منیری ).