اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تان

نویسه گردانی: TAN
تان . (اِ) تارهای طولانی را گویند که جولاهگان به جهت بافتن ترتیب داده اند و آن را تانه و فرت و فلات نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). تار که ریسمان های طول پارچه است . (فرهنگ نظام )... تار را نیز گویند که نقیض پود باشد ورشته ٔ نکنده را هم گویند که جولاهگان از پهنای کار زیاده آورند و آن را نبافند. (برهان ) (آنندراج ). رشته ٔ نکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: «از ریشه ٔ اوستائی تن ۞ (تنیدن ). رجوع به تانه و تونه و رجوع به شرفنامه ٔ منیری شود« : ده مر» عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشد. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ذیل کلمه ٔ «ده مر»).
جولاهه ایست ۞ همسر او در سرای او
کو کسوت لطیف ورا پود و تان کند.

کمال اسماعیل (از شرفنامه ٔ منیری ).


من نیز هم ببافم خاص از برای تو
روزی که پود مدح درآرم به تان شکر.

کمال اسماعیل (از فرهنگ نظام ).


نه همچون من که هر نفسش باد زمهریر
پیغامهای سرد دهد بر زبان برف
دست تهی بزیر زنخدان کند ستون
واندر هوا همی شمرد پود و تان برف .

کمال اسماعیل .


عالم چو کارخانه ٔ جولاه و گردباد
سازد کلافه از جهت پود و تان برف .

طالب آملی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تان . (اِ) ۞ دهان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کوچک تانی که در حکایت ریزد همه دُرهای مکنون...
تان . (ضمیر) ضمیر مخاطب و جمع مخاطب هم هست همچو: خودتان و همه تان . (برهان ) (آنندراج ). ضمیر جمع مخاطب است بمعنی شما و شما را که ملحق به ا...
تان .[ ن ِ ] (ع ضمیر) تثنیه ٔ مؤنث ذا. (ناظم الاطباء).
تان . (اِخ ) ۞ مرکز ناحیه ای در ایالت «رن علیا» ۞ و بر کنار رود «تور» ۞ واقع است . دارای 6557 تن سکنه و کارخانه های نساجی و بافندگی و ن...
تان یو.(اِ) ۞ لقب پیشوایان ترکان جنوبی بود که بعداً به خاقان تبدیل گشت . رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 181 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پی تان . (اِخ ) ۞ نام شهری به آسیای صغیر. (ایران باستان ج 2 ص 1242). رجوع به پی تانه شود.
تان ترد. [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی از حشرات هی مِن-وپ-تِ-ر ۞ که آن را در تداول عوام فرانسه «اره مگس » ۞ نامند.
تان نیراس . (اِخ ) ۞ پسر «ایناروس » بود که شخص اخیر بدوران پادشاهی اردشیر درازدست بحکومت مصر رسید و علیه اردشیر طغیان کرد و زیان های فراوان...
تان هاوزر. [ زِ ] (اِخ ) ۞ شاعر آلمانی که در قرن 13 میلادی زندگی میکرد. وی از خاندان نجباو مصنف اشعار غنایی و تصنیف های رقص و امثال است ....
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.