تاو
نویسه گردانی:
TAW
تاو. [ وِن ْ ] (ع ص ) نعت است از تَواء بمعنی هلاک شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هلاک شونده . هالِک . (منتهی الارب ) (المنجد).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تاو. (اِ) تاب . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 289)...
بی تاو. (ص مرکب ) بی تاب . رجوع به تاو و تاب شود.
(آوا شناسی) آواهای برگشتی که در آنها زبان با سقف دهان ارتباط پیدا میکند و در برخی زبانها مانند روسی، ماندارین، و پشتو وجود دارد. به انگلیسی : r...
آتش تاو. [ ت َ ] (نف مرکب ) آتش تاب .
واژه درست برای "پیچ گوشتی" که هم اکنون در گویش هراتی به کار برده میشود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گونههای گیاهی که تاب و تحمل زندگی در سایه را دارند و برای رسیدن به نور رقابت میکنند، (به انگلیسی: shade-tolerant species)
تاو دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) تاب دادن . رجوع به تاب دادن شود.
تاو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرم کردن . || بسلامتی نوشیدن شراب . (ناظم الاطباء).
پی و تاو. [ پ َ / پ ِ ی ُ ] (اِ مرکب ) پی و پخش . تاب و توان : همه پاک با هدیه و باژ و ساونه پی بود با او کسی را نه تاو.فردوسی .