تاوان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن غرامت و جریمه . جبران ضرر
: یکی اسب پرمایه تاوان دهم
مبادا که بر وی سپاسی نهم .
فردوسی .
از آن من آسان است که برجای دارم و اگر ندارمی ، تاوان توانمی داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
259).
جزع تو بغمزه برده جانها
لعل تو ببوسه داده تاوان .
خاقانی .
جان بلب آورده ام تا از لبم جانی دهی
جان ز من بربوده ای باشد که تاوانی دهی .
عطار.
نعمتی را کز پی مرضات حق دریافتی
حق تعالی از نعیم آخرت تاوان دهاد.
سعدی .
رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.