گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تایب نویسه گردانی: TAYB تایب . [ ی ِ ] (ع ص ) بازگردنده از گناه . (فرهنگ دهار). تائب ، نعت است از توبه : گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند. منوچهری .رجوع به تائب شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی تأیب تأیب . [ ت َ ءَی ْ ی ُ ] (ع مص ) بازگشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بشب آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط ذیل اوب... تایب آباد تایب آباد. [ ی ِ ] (اِخ ) ۞ تایاباد. تایباد. طایباد. طیبات . تائب آباد. رجوع به تایاباد و تایباد شود. تایب آبادی تایب آبادی . [ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به تایب آباد. رجوع به تایب آباد و ماده ٔ بعد شود. تایب آبادی تایب آبادی . [ ی ِ ] (اِخ ) ۞ زین الدین ابوبکر تایب آبادی . رجوع به تایبادی شود. تائب تائب . [ ءِ ] (ع ص ) نعت است از توبه بمعنی بازگشتن از گناه . (منتهی الارب ). بازگردنده از گناه . توبه کار. توبه کننده . (غیاث ). ج ، تائبین . ... تائب تائب . [ ءِ ] (اِخ ) لقب احمدبن یعقوب که از فحول قراء متقدمین است . (منتهی الارب ). تائب تائب . [ ءِ ] (اِخ ) (عثمان زاده ) یکی از ادبا و شعرای عثمانی است وی پسر یکی از اعیان آن زمان بوده و راه دانش را اختیار کرده و علوم رسمی... تعیب تعیب . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (ع مص ) عیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تعییب . (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم ال... تائب این واژه تازى (اربى) است و برابر پارسى آن چنین است: پَتِتیک Patetik (پهلوى: تائب ، توبه کننده ، توبه کار، نادم) پَتِت Patet (پهلوى: توبه) پَتِتگار Pat... طائب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود