تألب
نویسه گردانی:
TALB
تألب . [ ت َءْ ل َ ] (ع ص ) (از «أل ب ») درشت و سطبر از مردم و از خر وحشی . (منتهی الارب ). صاحب منتهی الارب به روش قاموس کلمه را هم در مهموزالفاء آورده و هم در حرف «ت »، در صورتی که صاحب تاج العروس آرد: «آوردن کلمه در اینجا (در حرف الف ) بصراحت نشان میدهد که تاء کلمه زاید است و در حرف تاء نیز خواهد آمد که محل ذکر آن در آنجا است ، ولی مؤلف قاموس در اینجا متوجه نشده است و بسیار شگفتی آور است ، و آن بمعنی شدید و غلیظ انبوه از انسان و بقولی از خر وحشی است ». ودر حرف «تا» نیز صاحب تاج العروس افزاید: «آوردن کلمه بر وزن فعلل اشاره به این است که حروف آن اصلی است و «تای » کلمه زاید نیست و باز صاحب قاموس گوید: «موضع ذکر کلمه همین جا است » نه در حرف همزه چنانکه جوهری به تبعیت از صاغانی و دیگران آنرا در حرف همزه آورده اند با آنکه صاحب قاموس در حرف همزه متوجه این نکته نشده و از صاحب جوهری تبعیت کرده و خاموشی گزیده و این شگفت است . (تاج العروس ج 1 ص 149 و 155). || درشت و انبوه . (از قطر المحیط). || (اِ) بز کوهی و تأنیث آن تألبه است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). بز کوهی . (از قطر المحیط). || درختی است کوهی که از چوب آن کمان سازند. (منتهی الارب ذیل تَاءْلَب ) (از تاج العروس ج 1 ص 155).
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
تألب . [ ت َ ءَل ْ ل ُ ] (ع مص ) جمع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جمع شدن قوم بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ت...
طالب . [ ل ِ ] (ع ص ) جوینده . جویا. جویان . خواهنده . خواهان . خواستار. خواستگار. خواهشمند. طلبکار. (منتهی الارب ). طلوب . مُلتمس . ج ، طالبون ، طا...
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) رودی است در جنوب خوزستان معروف به رود طالب .
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 24/5هزارگزی جنوب قره آغاج و 47هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه ...
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عثمان الازدی النحوی المقری ٔ المؤدب ، المکنی به ابی احمد البغدادی . در روضات الجنات ص 338، نام و نسب و کنیت وی بش...
طالب . [ ل ِ] (اِخ ) ابن عثمان بن محمد، ابواحمدبن ابی غالب الازدی النحوی البصری . وی از ابوبکربن الانباری نحو فراگرفت ، و در فنون عربیت بار...
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن علی ابهری علوی حسینی .شیخ منتجب الدین قمی در فهرست خود گوید وی فقیه صالح واعظ بود و نزد شیخ جلیل محیی الدین بن ...
طالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن قشیط، ابواحمد، المعروف به ابن السراج النحوی . وی واقف به علوم عربیت بود، و چیره بر آن . نحو را از ابوبکربن...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: میلاو milāv، خواهان، خواهنده،خواستار (دری) رژنه rožne (سغدی) تکس takes (سنسگسری)***فانکو آدینات 09163657861
ام طالب . [ اُم ْ م ِ ل ِ ] (اِخ ) دختر ابوطالب بن عبد مناف هاشمی . خواهر علی (ع ) بود. بعضی گفته اند اسمش ریطة بوده . رجوع به الاصابة فی تمیی...