اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تبسم کنان

نویسه گردانی: TBSM KNAN
تبسم کنان . [ ت َ ب َس ْ س ُ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) لبخندزنان . لبخندکنان . در حالت لبخند :
تبسم کنان گفتشان اوستاد
که بررفتگان دل نباید نهاد.

نظامی .


تبسم کنان زیرلب چیزی همیگفت . (گلستان ).
تبسم کنان گفتش ای تیزهوش
اصم به که گفتار باطل نیوش .

(بوستان ).


تبسم کنان دست بر لب گرفت .

(بوستان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.