تب شکستن . [ ت َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) عبارت از دور کردن تب بود. (بهار عجم ) (آنندراج ). قطع کردن تب . بریدن تب . پایان دادن بیماری تب
: تا تب خورشید تابان بشکنی پرهیز دار
میکنی از صبحدم در کاسه ٔ گردون حلیب .
میرمحمد افضل ثابت (از بهار عجم ) (از آنندراج ).