تبصل
نویسه گردانی:
TBṢL
تبصل . [ ت َ ب َص ْ ص ُ ] (ع مص ) پوست باز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برهنه کردن کسی را از جامه اش . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || تبصلوه ؛ بسیار سؤال کردند از وی تا سپری شد آنچه نزد او بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تبصل چیزی ؛ دوچندان شدن آن ، چنانکه دوچندانی پوست پیاز: تبصل الشی ٔ؛ تضاعف ، تضاعف قشر البصلة. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
تبسل . [ ت َ ب َس ْ س ُ ](ع مص ) ترشروی شدن از غضب . (از اقرب الموارد). ترشروی گردیدن از خشم یا از شجاعت . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنن...
تب سل . [ ت َ ب ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )تب لازم . تب دق . تب استخوانی . رجوع به سل ۞ و تب و دیگر ترکیب های این دو شود.