اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تب گرفتن

نویسه گردانی: TB GRFTN
تب گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تب کردن . گرفتار تب شدن :
شنیدمت که نظر میکنی بحال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت .

سعدی .


چو گیرد گاه مرگ اعداش را تب
بهم پیوندد آنهم نامرتب .

کلیم (از آنندراج ).


رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.