اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تبه گشتن

نویسه گردانی: TBH GŠTN
تبه گشتن . [ ت َ ب َه ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تباه گشتن . تبه گردیدن . هلاک گشتن . کشته شدن :
سیامک بدست چنان زشت دیو ۞
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو.

فردوسی (از اسدی ).


گر ایدونکه این شاه گردد تباه
تبه گشتن ما سزد زین گناه .

فردوسی .


|| مجازاً فتنه شدن . شیفته گشتن . دل بر کسی بستن :
عروس عزیز و سر انجمن
تبه گشته بر بنده ٔ خویشتن .

شمسی (یوسف و زلیخا).


|| خراب و فاسد و ضایع گشتن :
پراکنده شد لشکر شهریار
سیه گشت روز و تبه گشت کار.

فردوسی .


رسم و آیین تبه گشته بدو گردد راست
وز جهان عدل پدید آید و انصاف و نظر.

فرخی .


شیفته شد عقل و تبه گشت رای
آبله شد دست و زمن گشت پای .

نظامی .


معلم کتابی را دیدم ... ترشروی تلخ گفتار... که عیش مسلمانان بدیدن او تبه گشتی ...

(گلستان ).


بهمه ٔ معانی رجوع به تباه و ترکیبهای تباه و تبه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.