اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تبیب

نویسه گردانی: TBYB
تبیب . [ ت َ ] (ع اِ) زیان و هلاکی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هلاک کردن . (قطر المحیط) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۹ ثانیه
رشید طبیب . [ رَ دِ طَ ] (اِخ ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲهمدانی . وزیر و دانشمند نامی دربار ایلخان مغول . رجوع به رشیدالدین (فضل اﷲ...) و نیز حبیب...
سدید طبیب . [ س َ دی دِ طَ ] (اِخ ) (مولانا...). قزوینی است ولیکن مدتی است در ادرنه بطبابت سرای خاصه ٔ سلطانی عثمانی مشغول است . و مولانا ب...
حسین طبیب . [ ح ُ س َ ن ِ طَ ] (اِخ ) از اطباء زمان میرزا ابوالقاسم بابر و سلطان ابوسعید بود. و برادرزاده اش مسیح الدین حبیب اﷲ نیز پزشک بود. (...
اعین طبیب . [ اَ ی َ ن ِ طَ ] (اِخ ) ظاهراً همان اعین بن اعین بن اعین است . رجوع به این کلمه در همین لغت نامه وعقدالفرید ج 2 ص 307 و عیون...
جلال طبیب . [ ج َ ل ِ طَ ] (اِخ ) رجوع به جلال شیروانی شود.
طبیب القلب . [ طَ بُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )(اصطلاح تصوف ) شخصی را گویند که عارف بود بعلم توحید، و قادر باشد به ارشاد و تکمیل مریدان ....
غیاث طبیب . [ ث ِ طَ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الطبیب شود.
نسخه ٔ طبیب . [ ن ُ خ َ / خ ِ ی ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیشاران . پاره ای از کاغذ که طبیب به روی آن دوا و دستورالعمل بیمار را می نویسد...
عمانی طبیب . [ ع ُ ی ِ طَ ] (اِخ ) وی از اطبا بود. و صاحب کتاب تتمه ٔ صوان الحکمة، بنقل از ابوالخیر (یعنی حسن بن سواربن بابابن بهرام ، مشهور...
برزویه طبیب. رجوع شود به برزویه. برای اطلاعات بیشتر، مقالهٌ برزویه پزشک در دانشنامهٌ ویکی پدیای فارسی قابل تأمل می باشد.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.