تحسین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آفرین گفتن . آفرین کردن . به زیبائی ستودن
: ای خداوندی که چون احسنت گوئی بنده را
شعر آنرا مشتری بر آسمان تحسین کند.
امیر معزی (از بهار عجم ).
طاووس را به نقش و نگاری که هست ، خلق
تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش .
سعدی (گلستان ).
صلح با دشمن اگر خواهی هر گه که ترا
در قفا عیب کند در نظرش تحسین کن .
سعدی (گلستان ).
کاش باری باغ و بستان را که تحسین میکنند
بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست .
سعدی .
رتبه ٔ فکر ترا صائب عروجی دیگر است
میکند تحسین خود هر کس کند تحسین تو.
صائب (از بهار عجم ).