تحقیق . [ ت َ ] (ع مص ) حقیقت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || درست کردن . (دهار).درست و راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسیدگی و وارسی کردن . (ناظم الاطباء). به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را بدست آوردن .(فرهنگ نظام ). || بدانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درست بدانستن . (دهار). بدانستن و تصدیق کردن قولی را. (منتهی الارب ). تصدیق کردن قول یا گمانی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
: تحقیق سخنگوی نخیزد ز سخن دزد
کف بر سر بحر آیدپیدا نه به پایاب .
خاقانی .
این شرط مهربانی و تحقیق دوستی است
کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا.
سعدی .
|| واجب کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واجب کردن و تأکید و اثبات کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). اثبات المسئلة بدلیلها. (تعریفات ). در عرف اهل علم ، اثبات مسأله به دلیل است ، چنانکه تدقیق اثبات دلیل است به دلیل . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از فرهنگ نظام ). || تحقق بخشیدن . برآوردن . روا کردن
: سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه ٔ پادشاهانه بازگردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1 تهران ص
335). || تعمق کردن در علوم و ادبیات
: با او مناظره کرد، لفظ او را بر محک امتحان عیاری نیافت و سخن او را در تحقیق اعتباری ندید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1 تهران ص
400). || در نزد قراء،اعطاء حق هر حرفی است بدان . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || در نزد صوفیه ، ظهور حق است در صور اسماء الهی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اِمص ، اِ) حکمت و عرفان
: نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد
که حرفی ندانست از آن عنصری .
خاقانی .
گشادند از درون جان در تحقیق سعدی را
چو اندر قفل گردون زد کلید صبح دندانه .
سعدی .
-
از روی تحقیق ؛ براستی . بدون تردید و شک . بی گمان . به تحقیق
: نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکارجوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش باطل نگوید.
سعدی (گلستان ).
-
اهل تحقیق ؛ فیلسوفان و مجتهدین . (ناظم الاطباء). اهل حقیقت و راستی و درستی . مردمی که جویای حقیقت و راستی باشند. فرزانگان و آزادگان . اهل حکمت و عرفان
: تا به حلقه ٔ اهل تحقیق درآمد. (گلستان ).
-
به تحقیق ؛ بدون شک . بی گمان . براستی . از روی تحقیق
: آسیایی راستست این کآبش از بیرون اوست
من شنیدستم به تحقیق این سخن از راستی .
ناصرخسرو (دیوان ص 440).
شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده ، خسرو زمانم .
سعدی .
شیرین جهان تویی به تحقیق
بگذار حدیث ماتقدم .
سعدی .
و گر چل ساله را عقل و ادب نیست
به تحقیقش نشاید آدمی خواند.
سعدی (گلستان ).
-
تحقیق تر ؛ صحیح تر و بشرح . خالی از خطا. بدرستی
: من که بوالفضلم کشتن قاید منجوق را تحقیق تراز خواجه احمد عبدالصمد شنودم در آن سال که امیر مودود به دینور رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
336).
-
عالم تحقیق ؛ عالم حق و حقیقت . جهان راستی و وارستگی . عالم روحانی و معنوی . مقابل عالم صوری و نفسانی
: در نگارستان صورت ترک حظ نفس کن
تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل .
سعدی .