اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تحمیل

نویسه گردانی: TḤMYL
تحمیل . [ ت َ ] (ع مص ) بار برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیزی را بر دیگری حمل کردن . (فرهنگ نظام ). بارنهادگی و زیرباربردگی . (ناظم الاطباء). || فرمودن کسی را به برداشتن و کردن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). کسی را برداشتن فرمودن . (آنندراج ). کسی را واداشتن بر چیزی . (فرهنگ نظام ). || شغلی از کسی درخواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تحمیل حاجت ؛ برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) : چون به خدمت سلطان رسید و آن تحمیلات را ادا کرد استاد بوبکر در حضرت بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 431).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سپاند sapānd (کردی)***فانکو آدینات 09163657861
تحمیل واقع. [ ت َ ل ِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) نزد بلغا عبارتست از آنکه وجود عینی رادر وقوع حالی حملی لطیف پیدا کند، و سببی در بیان...
طحمیل . [ طِ ] (ع اِ) بعربی اسم دیک است . (فهرست مخزن الادویه ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.