تخت
نویسه گردانی:
TḴT
تخت . [ ت َ ] (معرب ، اِ) ج ، تُخوت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). جامه دان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن رخت نگاه دارند. (آنندراج ). تپنگو و صندوق و جامه دان . (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن جامه ها را نگه دارند. (اقرب الموارد). ظرفی از چوب ... که جامه در آن نگاه دارند. (از قطر المحیط). || تخت از وسایل پادشاهی است و آن سریر است که پادشاهان در تشریفات بر آن نشینند و درقدیم و جدید رسم چنانست که پادشاه به مکانی برتر نشیند تا همنشینانش با وی در نشستن برابر نباشند. و خدای تعالی در قرآن کریم میفرماید که سلیمان را کرسی بود... و من در بعضی تاریخها دیده ام که او را تختی از عاج بود به زر پوشیده و این سریرها به اختلاف حال پادشاهان گونه گون بود، برخی از مرمر و مانند آن ساخته است و برخی از چوب و پاره ای از بالش های پرشده ٔ برهم نشسته . گفته اند که پادشاهان ایران را تختی از زر بود که بر آن می نشستند و عمرو عاص امیر مصر با قوم خود برزمین می نشست و چون مقوقس نزد او می آمد تختی از زر همراه او می آوردند و عمروبن عاص او را از این کار منعنمی کرد، چه قرارداد چنان بود که وی در کار ملک به عادت پیشین خود رفتار کند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 126).
- تخت الملک ؛ تخت او و عرش او. (قطر المحیط). اریکه و سریر. (ناظم الاطباء).
|| چوب تختخواب . بستر. تختخواب چوبی . تختخواب کوچک . (دزی ج 1 ص 142). || صفه ٔ چوبی برای تماشاچیان . || لوحه . صفحه : تخت رمل یا تخت الرمل ؛ لوحه ٔ رمل گیران و فال گیران . گویند: ضرب لفلان تخت رمل ؛ یعنی برای کسی تفأل زدن . || (ص ) ضخم . بزرگ : رجل تخت ؛ مرد بزرگ . (دزی ایضاً).
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
تاج و تخت . [ ج ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجازاً بمعنی ملک . پادشاهی . سلطنت . ملک : وارث تاج و تخت کیان .گمانت چنین است کاین تاج و...
تخت و تاج . [ ت َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سلطنت و پادشاهی . تاج و تخت . فرمان روایی : مخالف خرش برد و سلطان خراج چه اقبال بینی در آن ...
تخت هلاکو. [ ت َ ت ِ هَُ ] (اِخ ) در عهد سلاطین مغول ، تخت هلاکو اسم ولایتی بوده میان دربند و بغداد و همدان و آسیای صغیر. (مرآت البلدان ج 1 ...
آسمانهٔ تخت، سایهبانی معمولاً پارچهای است که بر بالای تختگاههای شاهان و بر بالای برخی تابوتهای قدیسان ساخته میشد.
در دورههای بعد، در معماری س...
تخت گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تخت گیری . عمل تخت گیر. رجوع به تخت گیر و تخت گیری شود.
تخت طاوسی . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) نام تختی که به امر صاحبقران ثانی شهاب الدین محمد شاه جهان پادشاه غازی انار اﷲبرهانه مرتب شد و صورت طاو...
تخت قراچه . [ ت َ ت ِ ق َ چ َ ] (اِخ ) کوشکی در جعفرآبادشیراز : ... چهارم ، اتابک قراچه و او در شیراز مدرسه ای ساخته اسباب و املاک فراوان بر...
تخت جمشید. [ ت َ ت ِ ج َ ] (اِخ ) تخت جمشید آثار باقیمانده ٔ ارک و کاخ داریوش اول هخامنشی است ، که پس از گذشتن 189 سال از آغاز بنای آن ، ا...
تخت جمشید. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرودشت در بخش زرقان شهرستان شیراز است که در سی هزارگزی شمال خاور زرقان و در کنار شوسه ٔ اصفهان...
تخت شیراز. [ ت َ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در گناباد خراسان ، نام صندوقی که در آن ماست و پنیر و نان و دیگر خوردنی ها نهند. رجوع به شیرا...