اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تخت زدن

نویسه گردانی: TḴT ZDN
تخت زدن .[ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تخت گستردن . (آنندراج ). نصب کردن تخت . تخت را برپا داشتن نشستن را :
فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند.

نظامی .


مرا اقبال داد این مژده ٔ بخت
زدم اندیشه را بر آسمان تخت .

امیرخسرو (از آنندراج ).


عشق جایی که تخت قدر زند
عقل را پایه ٔ تعقل نیست .

ظهوری (ایضاً).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.