تخلیط کردن
نویسه گردانی:
TḴLYṬ KRDN
تخلیط کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افساد. فتنه کردن . دوبهم زنی . مُضَرّبی . تضریب کردن : هرچند اگر تخلیطی کند پنهان نماند. (مجالس سعدی ). چون بر مضمون وقوف یافت بدانست که غلام تخلیطی کرده . (مجالس سعدی ). رجوع به تخلیط شود.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.