تخم
نویسه گردانی:
TḴM
تخم . [ ت ُ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ تخوم ، بمعنی حد فاصل میان دو زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تخوم و تخم [ ت َ / ت ُ ] و تخومة شود.
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
چیتهرن تخم . [ رَ ت َ ] (اِخ ) نام سرداری از طایفه ٔ سارگاتیا که معنی آن تهم چهر یا دلیرنژاد و پهلوان تخمه است . (پورداود فرهنگ ایران باستان...
تخم فشاندن . [ ت ُ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) تخم افشاندن : تو ازفشاندن تخم امید، دست مدارکه در کرم نکند اشک نوبهار امساک . صائب .رجوع به ت...
تخم گذاشتن . [ ت ُ گ ُت َ ] (مص مرکب ) تخم گذاری . بیضه نهادن مرغان و دیگر جانوران تخم گذار. رجوع به تخم گذار و تخم گذاری شود.
تخم پاشیدن . [ ت ُ دَ ] (مص مرکب ) بزر افشاندن . تخم افشاندن . تخم افشانی کردن .
تخم افشاندن . [ ت ُ اَ دَ ] (مص مرکب ) تخم ریختن . تخم انداختن . تخم در زمین افکندن .
تخم کشی کردن . [ ت ُ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تخم کشی . رجوع به تخم کشی شود.
تری تان تخم . [ ت ْ ت َ ] (اِخ ) ۞ پسر اردوان و یکی از فرماندهان بزرگ خشایارشا است که مخالف جنگ با یونان بود. رجوع به ایران باستان ج ...
طخم . [ طَ ] (ع مص ) بزرگ منشی کردن . تکبر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).