تدقیق
نویسه گردانی:
TDQYQ
تدقیق . [ ت َ ] (ع مص )نیک بکوفتن . (زوزنی ). نیک کوفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو بکوفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || باریک کردن . (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باریک گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دقیق گردانیدن چیزی را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || تدقیق در چیزی ؛ بکار بردن دقت در آن . (از اقرب الموارد). تدقیق در حساب و غیره ؛ دقت نظر در آن بکاربردن . (از المنجد). باریکی و دقت و غوررسی کردن . (ناظم الاطباء). اثبات المسئلة بدلیل دق طریقه لناظریه .(تعریفات جرجانی ). اثبات دلیل باشد بوسیله ٔ دلیل ، چنانکه تحقیق اثبات موضوع باشد بوسیله ٔ دلیل ، چنانکه صادق حلوانی در حاشیه ٔ بدیعالمیزان ذکر کرده . || نرم کردن آرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || و مدقق در اصطلاح صوفیان ، کاملیست که حقایق اشیاء کماینبغی بر او ظاهر گشته باشد. و این معنی کسی را میسر است که از حجت و برهان گذشته و بمرتبه ٔکشف الهی رسیده باشد و بعین العیان مشاهده نموده که حقیقت همه اشیاء حق است و بغیر از وجود واحد مطلق موجود دیگر نیست . و موجود به اشیاء دیگر مجرد اضافت بیش نه ، کذا فی لطایف اللغات . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
تدقیق کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پایان کار را نیک نگریستن و باریک بین شدن و غوررسی کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تدقیق شود.