اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترانه

نویسه گردانی: TRʼNH
ترانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه و صاحب جمال . (برهان ) (ناظم الاطباء). جوان خوش صورت و صاحب کمال . (فرهنگ جهانگیری ). جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدان تر و تازه . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان ). جوان خوشگل و شاهد تر و تازه . (فرهنگ نظام ). از ریشه ٔ اوستائی «تورونه » ۞ بمعنی خرد، تر و تازه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به تر، توره و توله شود :
هر نسفته دُری ، دُری می سفت
هر ترانه ترانه ای می گفت .

نظامی .


|| دوبیتی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 497) (برهان ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان ). رباعی . (غیاث اللغات ). دوبیتی یعنی رباعی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوبیتی که نام دیگرش رباعی است و از اقسام شعر است که دارای چهار مصرع است . در مصرع اول و دوم و چهارم قافیه است و در سوم لازم نیست ، بعضی گویند در مصرع سوم هم باید قافیه باشد و الا همان دوبیتی و رباعی است . (فرهنگ نظام ). اهل دانش ملحونات این وزن [ رباعی ] را ترانه نام کردند. (از المعجم فی معاییراشعار العجم ) :
از دلارامی و نغزی چون غزلهای شهید
وزدلاویزی و خوبی چون ترانه ٔ بوطلب .

فرخی .


ویکی بود از ندیمان این پادشاه [ امیر محمد ] شعر و ترانه خوش گفتی . (تاریخ بیهقی ).
حکمت نتوانی شنود از ایرا
فتنه ٔ غزل نغزی و ترانه .

ناصرخسرو.


چون آتش خاطر مرا شاه بدید
از خاک مرا بر زبر ماه کشید
چون آب یکی ترانه از من بشنید
چون باد یکی مرکب خاصم بخشید.

امیرمعزی .


- ترانه های خزانگی ؛ مراد از ترانه های عمده و ترانه هایی که پادشاه یا امیری تصنیف کرده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
|| نقش . || صوت . (برهان ). || به اصطلاح اهل نغمه ، تصنیفی است که آن سه گوشه داشته باشد هر کدام بطرزی : یکی بیتی و دیگر مدح و یکی دیگر تلا و تلالا. (برهان ) (آنندراج ). در موسیقی یک قسمت از چهار قسمت نوبت مرتب یعنی تألیف کامل است و آن چهار قسمت قول است و ترانه و فروداشت . || نغمه . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). سرود.(فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان ) (برهان ). نغمه و خوانندگی و سرود. (ناظم الاطباء). سرود و نغمه و نوعی از سرود. (غیاث اللغات ). نغمه و خوانندگی . (انجمن آرا) (آنندراج ). نغمه و نوا. (فرهنگ نظام ). سرود و اشعار ملی و وطنی ، مثال : هر مملکتی ترانه ای ملی دارد. (فرهنگ نظام ). موج از تشبیهات اوست و با لفظ گفتن و زدن و بستن و سرودن و سنجیدن و بلند کردن مستعمل . (آنندراج ). نوعی از اجناس سرود. (شرفنامه ٔ منیری ) : خوانی نهادند سخت نیکو با تکلف بسیار و ندیمانش [طاهر دبیر] بیامدند و مطربان ترانه زنان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142).
بدانی چو درمانی آنجا کز آنجا
نه بربط رهاند ترا، نه ترانه .

ناصرخسرو.


کاج صمصام را سزد بریال
سوزنی را ترانه بر ره چاچ .

سوزنی .


جز بنده که در ترانه ٔ مدحت
داردصفت رباب رامشگر.

اثیر اخسیکتی .


هر نسفته دُری ، دُری می سفت
هر ترانه ، ترانه ای می گفت .

نظامی .


در پرده ٔ این ترانه ٔ تنگ
خارج بود ار ندانی آهنگ .

نظامی .


خیز ای رفیق خفته که صوت نشیدمان
آتش فکند بر شتران از ترانه ای .

اوحدی .


بلندآواز شد موج ترانه
مبارک باد کوس و شادیانه .

محمدخان راسخ (از آنندراج ).


لبم به عشق نسنجد ترانه ٔ اظهار
ولی ز اشک من این مدعا برون آمد.

طالب آملی (از آنندراج ).


|| بمعنی دهن خوانی و طنز و خوش طبعی نیز هست . (برهان ). دهن خوانی و خوش طبعی . || بذله و طعنه . (ناظم الاطباء). || بدخویی . (برهان ) حیله وری . (برهان ). حیله گری . (ناظم الاطباء). || بدخویی . (برهان ) (ناظم الاطباء). || بعضی این لغت را بضم اول مخفف تورانه دانند یعنی خوبان منسوب به توران . (انجمن آرا) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ترانه پرداز. [ ت َ ن َ / ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) ترکیب کننده ٔ آوازها. (ناظم الاطباء).
ترانه گشتن . [ ت َ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کمال شهرت یافتن . (ارمغان آصفی ). افسانه شدن . به کمال شهرت رسیدن . رجوع به ترانه شدن ش...
ترانه گفتن . [ ت َ ن َ / ن ِ گ ُت َ ] (مص مرکب ) نغمه ساختن . سرود گفتن : هر نسفته دُری دُری می سفت هر ترانه ترانه ای می گفت .نظامی .
ترانه ساختن . [ت َ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) آهنگ ساختن : خونم زدیده مطرب امشب روانه ساخت یا رب چه درد داشت کسی کآن ترانه ساخت ؟باقر ک...
ترانه سنجیدن . [ ت َ ن َ / ن ِ س َ دَ ] (مص مرکب ) سرود گفتن . نغمه سراییدن : لبم بعشق نسنجد ترانه ٔ زنهارولی ز اشک من این مدعا برون آید.طا...
ترانه سراییدن . [ ت َ ن َ / ن ِ س َ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ ساختن . آواز خواندن . نغمه برداشتن . رجوع به ترانه سرای شود.
ترانه برداشتن . [ ت َ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رسا ساختن و بلند کردن سرود و نغمه و ترانه . بلند کردن : نشسته شاه عالم مهترانه شکر برداش...
باز با من اشتباه کن زندگی خود را تباه کن بمک مرا و قی شو شعر در رگی که شکنجه شو در هیبت سگی که گناه شو از عدم هبوط کن به ظلع چندم جهان سقوط کن کراوات...
ترانه بلند کردن . [ ت َ ن َ / ن ِ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترانه برداشتن . رسا و بلند کردن سرود و نغمه : مطرب بیا بلند کن امشب ترانه راآتش ...
طرانه . [ ] (اِخ ) در ابن البیطار چ مصر ج 1 ص 159 در شرح کلمه ٔ جثجاث آمده : «و هی علی طریق الطرانة» و لکلرک در ترجمه ٔ ابن البیطار ج 1 ص 3...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.