تربیت . [ ت َ ی َ ] (از ع ، مص ) تربیة. پرورانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پروردن . (دهار) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). پروردن و آموختن ، وبا لفظ دادن و کردن مستعمل . (آنندراج )
: بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم .
مسعودسعد.
... و بمزیت تربیت و ترشیح مخصوص شدم .(کلیله و دمنه ).
یزدانْش زلعنت آفریده
وز تربیتش جهان پشیمان .
خاقانی .
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم .
سعدی .
دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران . (گلستان ). تربیت یکسان است ولیکن طبایع مختلف . (گلستان ). فی الجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد... تا بحدی که پیش ملک آن روزگار گفته بود استاد فضیلتی که بر من دارد از روی بزرگیست و حق تربیت ، وگرنه بقوت ازو کمتر نیستم . (گلستان ).
حقوق تربیتت را که در ترقی باد
زبان کجاست که در حضرتت فروخوانم ؟
صائب .
-
باتربیت ؛ باادب و بادانش . (ناظم الاطباء).
-
بی تربیت ؛ بی ادب . بی دانش . (ناظم الاطباء).
-
تعلیم و تربیت ؛ آموزش و پرورش .
|| تأدیب و سیاست . (ناظم الاطباء)
: اگر از سختی ایام شودآدم نرم
روی من تربیت سیلی استاد کند.
صائب .
رجوع به تربیة و «تعلیم و تربیت » شود. || ترقی و برتری . (ناظم الاطباء). || احسان و تفقد نسبت به شاعر و دیگر زیردستان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: امیر [ مسعود ] وی [ خواجه احمدحسن ] را گرم پرسید و تربیت ارزانی داشت و به زبان نیکوئی گفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
144). تا حضرت خلافت با وی [ فضل بن ربیع ] بسر رضا آمد... و امیدوار تربیت و اصطناع فرمود. (تاریخ بیهقی ). و این تشریف که خلیفه فرمود بدو رسانید... و امیدوار دیگر تربیت ها گرداند. (تاریخ بیهقی ). با آنکه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات ... و تربیت خدمتکاران حاصل است می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ). هرکه هست بر اندازه ٔ تربیت ملک از او فایده بر تواند داشت . (کلیله و دمنه ). تربیت پادشاه برقدر منفعت باید. (کلیله و دمنه ).
گر یابد از تو تربیتی کان خاطرش
خندد ز قدر گوهر نظمش بر آفتاب .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 60).
|| غذا و روزی دادن . (ناظم الاطباء).