ترتیب دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) راست کردن و آراسته کردن . (ناظم الاطباء)
: تا مصارعت کردند و مقامی منیع ترتیب دادند. (گلستان ).
آنچه بر شاهدان حسن رواست
جمله ترتیب داده بر اندام .
سنجر کاشی (از آنندراج ).
|| هر چیزی را در جای و مقام خود نهادن و نظم دادن . || تسویه کردن . || استوار کردن . (ناظم الاطباء).