اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترخوان

نویسه گردانی: TRḴWAN
ترخوان . [ ت َ خوا / خا ] (اِ) ترخان . رجوع به ترخان و ترخون شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ترخان . [ ت َ ] (اِ) شخصی که پادشاهان قلم تکلیف از او بردارند و هر تقصیر و گناهی که کند مؤاخذه نکنند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم ا...
ترخان . [ ت َ ] (اِخ ) لقب معلم ثانی ابونصر فارابی . (انجمن آرا) (آنندراج ). لقب ابونصر فارابی . (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ). نام پدر حکیم ...
ترخان . [ ت َ ] (اِخ ) ناحیتی در اقلیم هفتم . خواندمیر آرد : الاقلیم السابع. این اقلیم که به قمر منسوب است و... از آنجا ببلاد یأجوج و مأج...
ترخان . [ ت َ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای دوره ٔ مغول و معاصر شاهرخ و سلطان ابوسعید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 618 و ذیل جامع التواری...
ترخان . [ ت َ ] (اِخ ) خدیجه سلطان . از زنان سلطان ابراهیم خان ومادر سلطان محمدخان چهارم بود. بنای «یکی جامع = ینی جامع یعنی جامع نو» و کتا...
طرخان .[ طَ ] (معرب ، اِ) ترخان . اسم است مر رئیس شریف را.(منتهی الارب ). شریف . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رئیس شریف در قوم خویش . و آن لغت ...
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) لقب حمیدبن ابی حمید طویل است . (منتهی الارب ).
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) نام قهرمانی تورانی در شاهنامه . (فهرست ولف ) : سرافراز طرخان بیامد دوان بدین روی دژ با یکی ترجمان . فردوسی .به طرخان چ...
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) والد سلیمان تیمی است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوالمعتمر سلیمان شود.
طرخان . [ طَ ] (اِخ )نام پدر فیلسوف بزرگ ابومحمدبن طرخان فارابی است .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.