ترسنده شدن . [ ت َ س َ دَ
/ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیمناک شدن . وحشت زده شدن . خائف شدن
: ترسنده از آن شدم که ناگاه ز جان
بی وصل لبت کنیم قالب خالی .
سعدی .
-
ترسنده دل شدن ؛ متوحش شدن
: لشکر شاه از آن زنگیان ترسنده دل شدند و همچنان جنگ میکردند. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ). و رجوع به ترسنده شود.