اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترفیه

نویسه گردانی: TRFYH
ترفیه . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن کار بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). آسوده داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رهایِش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). آسودگی و آسایش دادن و خوشوقت گردانیدن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). یقال : رفه عنی ترفیهاً؛ ای نَفَّس َ تنفیساً. (منتهی الارب ) :
و غصة صدر اظهرتها فرفهت
حزازة حرفی ّ الجوانح و الصدر.

(از اقرب الموارد).


و ترفیه درویشان و تمهید اسباب معیشت ... بعدل متعلق است . (کلیله و دمنه ). ما را نظر بر ترفیه احوال رعایاست نه بر توفیر اموال خزاین . (جهانگشای جوینی ). بر کنار رودخانه ٔ قم سراها و کوشکها بودند که به جهت نزهت و تفرج و ترفیه خاطر در آن می نشستند. (تاریخ قم ص 35). || رفههم اﷲ ترفیهاً؛ برآسوده و تن آسان دارد ایشان را خدای . || بر آب آوردن شتران را هرگاه که خواهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ترفیح . [ ت َ ] (ع مص ) بالرفاء و البنین گفتن کسی را، و همزه به حا قلب شده است . (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بمعنی...
ترفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) با کسی گفتن بالرفاء و البنین در وقت نکاح . (از تاج المصادر بیهقی ). بالرفاء و البنین گفتن به وجه دعا در زناشویی ...
ترفئة. [ ت َ ف ِ ءَ ] (ع مص ) ترفئة بالرفاء و البنین ؛ گفتن بوجه دعا در زناشوئی ؛ یعنی مجتمع و برچسبان و با آرام و طمانیت (کذا) باشند. (منتهی ...
ترفئة. [ ت َ ف ِ ءَ ] (اِخ ) سنة الترفئة؛ نام سال چهارم ازهجرت بزمان رسول (ص ). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.