تزیین . [ ت َزْ ] (ع مص ) آراستن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیاراستن . (زوزنی ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آرایش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: ای جان ترا بباغ دهقان
از علم و عمل جمال و تزیین .
ناصرخسرو.
آنکه زو خاک سیه حورالعین گشت
حور ازو یابد بر خلد برین تزیین .
ناصرخسرو (دیوان ص 342).
زبانها به تحسین عبارات و تزیین اشارات او روان گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1 تهران ص
367). کمال براعت و بلاغت او در تزیین و تحسین مقالات خویش معروف . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص
274).
گازر مباش از پی تزیین دیگری
جامه سپید کرد ورا رو مسود است .
ابن یمین .