تسبیح خوان . [ ت َ خوا
/ خا ] (نف مرکب ) آنکه ذکر خدارا به صوت خوش میخواند. (ناظم الاطباء)
: بنمایم دوازده صف ، راست
همه تسبیح خوان بی آواز.
ناصرخسرو.
اگرمرغ زبان تسبیح خوان است
چه تسبیح آرد آن کو، بی زبان است .
نظامی .
نه بلبل بر گلش تسبیح خوان است
که هر خاری به تسبیحش زبان است .
(گلستان ).
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش .
(گلستان ).
|| آنکه نماز برای کسی میکند و اجرت میگیرد. (ناظم الاطباء).