اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تشنج

نویسه گردانی: TŠNJ
تشنج . [ ت َ ش َن ْ ن ُ ] (ع مص ) انجوغ گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). درکشیدگی و ترنجیدگی پوست . یقال : تشنج جلده ؛ ای تقبض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشیده شدن عضو که از حرکت انبساطی بازماند، خواه از برودت ، خواه از یبوست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بهم بازآمدن و کوتاه شدن عضله ها و عصب ها باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تقلصی است که بر عصب عارض گردد و مانع انبساط اعضاء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از بحر الجواهر) :
بود کمپیری نودساله کلان
پرتشنج روی و رنگش زعفران .

مولوی .


از تشنج رو چو پشت سوسمار
رفته نطق و طعم دندانها ز کار.

مولوی .


برف گشته موی همچون پرّ زاغ
وز تشنج روی گشته داغ داغ .

مولوی .


|| لرزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || در فارسی معاصر بهم ریختگی ، هیجان وآشوب را گویند: بازار متشنج است . اوضاع متشنج است . اوضاع دچار تشنج شده . و رجوع به متشنج شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
تشنج /tašannoj/ معنی ۱. در‌هم‌کشیده شدن؛ ترنجیده شدن. ۲. کشیده شدن اعضای بدن؛ ترنجیدگی. ۳. (پزشکی) انقباضات غیر ارادی عضلات که ناشی از تحریکات غیرعادی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.