اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تشنج

نویسه گردانی: TŠNJ
تشنج . [ ت َ ش َن ْ ن ُ ] (ع مص ) انجوغ گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). درکشیدگی و ترنجیدگی پوست . یقال : تشنج جلده ؛ ای تقبض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشیده شدن عضو که از حرکت انبساطی بازماند، خواه از برودت ، خواه از یبوست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بهم بازآمدن و کوتاه شدن عضله ها و عصب ها باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تقلصی است که بر عصب عارض گردد و مانع انبساط اعضاء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از بحر الجواهر) :
بود کمپیری نودساله کلان
پرتشنج روی و رنگش زعفران .

مولوی .


از تشنج رو چو پشت سوسمار
رفته نطق و طعم دندانها ز کار.

مولوی .


برف گشته موی همچون پرّ زاغ
وز تشنج روی گشته داغ داغ .

مولوی .


|| لرزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || در فارسی معاصر بهم ریختگی ، هیجان وآشوب را گویند: بازار متشنج است . اوضاع متشنج است . اوضاع دچار تشنج شده . و رجوع به متشنج شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تشنج /tašannoj/ معنی ۱. در‌هم‌کشیده شدن؛ ترنجیده شدن. ۲. کشیده شدن اعضای بدن؛ ترنجیدگی. ۳. (پزشکی) انقباضات غیر ارادی عضلات که ناشی از تحریکات غیرعادی...
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فراشا farāŝā (خراسانی) ***فانکو آدینات 09163657861
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.