تصحیف . [ ت َ ] (ع مص ) خطا کردن در صحیفه یعنی خطا کردن در کتاب . (مجمل اللغةیادداشت مرحوم دهخدا). خطا در نوشته . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء). خطا کردن در کتابت . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ): صحفه تصحیفاً فتصحف ؛ تغییر داد آن را بنحوی که مشتبه گردید پس تغییر داده شد.(ناظم الاطباء). || خطا کردن در قرائت . (زوزنی ). خطا کردن در قرائت کلمه و روایت آن در کتاب وگویند تحریف کلمه است از وضع آن و در مصباح آمده که تصحیف ، دگرگونی لفظ است بدان گونه که معنی مراد تغییر کند و اصل آن خطاست . (از اقرب الموارد). قرائت چیزی است برخلاف آنچه که کاتب آن اراده داشته است و یا برخلاف آن که بر آن اصطلاح کرده اند. (از تعریفات جرجانی ). و تصحیف در احادیث فراوان وارد شده است خواه در متن و خواه در سند و کتابها در این فن نوشته اند که از آن جمله است : التصحیف تألیف حسن بن عبداﷲبن سعید عسکری متوفی بسال
382 هَ . ق . || به اصطلاح معما تغییر کردن در نقاط و حروف به اثبات یا به محو کردن و بعضی چنین تصریح کرده که تصحیف به اصطلاح معمالفظی را به بردن نقطه ، یا به آوردن نقطه یا به نقل نقطه ، لفظی دیگر مقرر گردانند چنانکه بوسه را به تغییر نقاط توشه گردانند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در مطلعالسعدین نوشته که تصحیف آن است که بر تبدیل نقاطالفاظ مصرع یا فقره از مدح به ذم کشد. شاعر گفته :
به کویت ناگهان گبری درآمد
زدی تیری که بشکست آن سر گبر.
(از آنندراج ).
که هرگاه لفظ کویت و گبر و تیر را تصحیف کنند شعر از مدح به هجو کشیده میشود
: همچو تصحیف قبا باد و چو مقلوب کلاه
دشمنت اعنی هلاک و حاسدت اعنی فنا.
سنائی .
آن روز رفت آب غلامی که یوسفی
تصحیف عید شد ببهای محقرش .
خاقانی .
با هرکه انس گیری از او سوخته شوی
بنگر که انس نیز به تصحیف آتش است .
خاقانی .
مجلس انس حریفان را هم از تصحیف انس
در تنور آن کیمیای جان جان افشانده اند.
خاقانی .
و از آن جایگاه بگذشت بر عزم قنوج ، و به تصحیف آن (فتوح ) فال گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص
413).
مرا بوسه گفتا به تصحیف ده
که درویش را توشه از بوسه به .
(بوستان ).