اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تعریف

نویسه گردانی: TʽRYF
تعریف . [ ت َ ] (ع مص ) بیاگاهانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). شناسا گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار). شناسا کردن و آگاهانیدن ، خلاف تنکیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) :
همه تعریف همی خواند از این جای خراب
آنکه بسرشت چنین شخص ترا زآب و تراب .

ناصرخسرو.


میم و واو میم و نون تشریف نیست
لفظ مؤمن جز پی تعریف نیست .

مولوی .


فارغ است از مدح و تعریف آفتاب .

مولوی .


|| ستودن و صفات خوب کسی را گفتن : تعریف زیاده بدتر از دشنام است . (مجموعه ٔ امثال مختصر چ هند). || ذکر چیزی است که شناختن آن مستلزم شناختن چیز دیگر باشد. (تعریفات جرجانی ).
- تعریف حقیقی ؛ بیان حقیقت شی ٔ است . (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- تعریف لفظی ؛ آن است که لفظی را بلفظ دیگری تفسیر کند. چنانکه گویند غضنفر اسد است .
|| گمشده را جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اسم نکره را معرفه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ایستادن به عرفات . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). به عرفات بایستادن . (زوزنی ). به عرفات وقوف نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوش بوی گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): منه قوله تعالی : عرّفها لهم ۞ ؛ ای طیبها. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
تعریف: آن چه ذات و ویژگی ها را روشن می کند. همتای پارسی تعریف، واژه ی فَروید farvid است که در اوستایی فره وید fravid بوده است. **** فانکو آدینات 09163...
(= ستودن، گفتن ویژگی ها) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: وندیش vendiŝ (مانوی و پارتی: vendiŝn) فرستو farastu (اوستایی: frastu) **** فانکو ...
(= گفتن، شرح داددن) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست: آلَپ ãlap (سنسکریت) آلپ کن ببینیم چه شد. سَمباشsambãŝ (سنسکریت: سَمبهاش sambhãŝ) آکیا ãki...
تعریف /ta'rif/ معنی ۱. معرفی کردن؛ شناساندن. ۲. حقیقت امری یا مطلبی را برای کسی بیان‌ کردن؛ آگاهانیدن؛ فهماندن. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////...
شاعران و منتقدان، تعریف‏های گوناگون و بی‏شماری درباره ‏ی «شعر» ارائه داده ‏اند. در تعریف‏های سنتی ، ویژگی‏ اصلی شعر را موزون و آهنگین بودنِ آن دانسته‏...
فرق شعر و نثر نثر را در لغت نامه ها چنین تعریف کرده اند: نثر یعنی: پراکنده کردن، پراکنده، کلام غیر منظوم، خلاف نظم و سخنی که دارای وزن و قافیه...
این دو واژه اربی می باشند و پارسی جایگزین، اینهاست: واک آتْمان vãk-ãtmãn (واک= حرف + آتْمان ãtmãn= معرفی از س: آتمانَند ãtmãnand) واک شناسا vãk-ŝenã...
حرف تعریف . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ارتیکل ۞ . حرفی است که بر سر اسم درآید تا آنرا معین سازد،در برخی لغات حرف تعریف مذکر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تعریف کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستایش کردن و توصیف کردن و بیان نمودن و صفات پسندیده و اخلاق حسنه و کمالات صوری و معنوی کسی را ب...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.