تعزی
نویسه گردانی:
TʽZY
تعزی . [ ت َ ع َزْ زا ] (ع اِ) عزوی ̍. کلمه ای است جهت عطوفت و مهربانی خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
شب تازی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) شب تاز. شبیخون و تاخت ناگهانی شباهنگام بر دشمن . (ناظم الاطباء).
تازی هش . [ هَُ ] (ص مرکب ) دارنده ٔ هوش عربی . مؤلف آنندراج آرد: جناب خیرالمدققین در شرح این بیت که :من آن روم سالار تازی هشم که چون د...
پیش تازی . (حامص مرکب ) عمل پیش تاز.
رزم تازی . [ رَ ] (حامص مرکب ) جنگجویی . ستیزه گری . ستیزه جویی . رزمجویی : تو باید که در کوی بازی کنی نه بر بورکین رزم تازی کنی .اسدی .
یکه تازی . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل یکه تاز. رجوع به یکه تاز شود.
از دو واژه مام و تازی تشکیل شده است و به معنای مادر عرب شده ؛ این اصطلاح که در سده های اولیه ورود اعراب به ایران مصطلح شده بود کنایه از مادرانی داشت ...
عنان تازی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عنان تاز. به حمله درآمدن . جولان : چو زنگی نمود آنچنان بازیی ز رومی نیامد عنان تازیی .نظامی .
تازی مندرک . [ ] (اِخ ) ظاهراً از امرای خراسان معاصر امیر ابوجعفر احمدبن محمد و نصربن احمد سامانی : باز میان مردمان اوق تعصب «شنگل » و «زا...