تعظیم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقیر نمودن و احترام کردن . (ناظم الاطباء). بزرگداشت . بزرگ داشتن
: شاه دید او را و بس تعظیم کرد
مخزن زر را بدو تسلیم کرد.
مولوی .
|| سلام با کرنش کردن . (ناظم الاطباء). دوتا شدن به قصد تکریم و زمین بوس . و رجوع به تعظیم شود.