اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تعنت کردن

نویسه گردانی: TʽNT KRDN
تعنت کردن .[ ت َ ع َن ْ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرزنش کردن . بدگویی کردن . ملامت کردن . عیب جویی از کسی کردن :
گرفتم که خود هستی از عیب پاک
تعنت مکن بر من عیبناک .

(بوستان ).


تعنت کنندش گر اندک خور است
که مالش مگر روزی دیگر است .

(بوستان ).


اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی
من این طریق محبت ز دست نگذارم .

سعدی .


کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی
تو در کناری و ما اوفتاده در غرقاب .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.