تعویذ کردن . [ ت َع ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دعای دفع بلا کردن . حرز بستن . محفوظ کردن . در پناه قرار دادن . دعای دفع بلا قرار دادن
: از این دیو تعویذ کن خویشتن را
سخنهای صاحب جزیره ٔ خراسان .
ناصرخسرو.
تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را
محمود براهیم بود بر سر عنوان .
مسعودسعد.
از زعفران روی من و مشک زلف دوست
تعویذ کرده ام ، ز من آن دیواز این گریخت .
خاقانی .
و رجوع به تعویذشود.