اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تفرج کنان

نویسه گردانی: TFRJ KNAN
تفرج کنان . [ ت َ ف َرْ رُ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال تفرج . در حال سیاحت و سیر. در حالت تماشا :
تفرج کنان پرهوا و هوس
گذشتیم بر خاک بسیار کس .

سعدی .


بحکم ضرورت سخن گفتیم و تفرج کنان بیرون رفتیم . (گلستان ).
همی گفت و خلقی بر او انجمن
بر ایشان تفرج کنان مرد و زن .

(بوستان ).


رجوع به تفرج و دیگر ترکیبهای آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.