تفصیل
نویسه گردانی:
TFṢYL
تفصیل . [ ت َ ] (ع مص ) جدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جداجدا کردن از یکدیگر. (زوزنی ). جدا نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پاره پاره کردن . (زوزنی ). قطعه قطعه کردن پارچه برای دوختن لباس . (از اقرب الموارد). || فصل فصل ساختن کتاب و سخن را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از زوزنی ). || اندام اندام کردن قصاب گوسپند را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || قرار دادن میان هر دو دانه از گردن بند که هم رنگ باشند، دانه ٔ دیگری یا مرجانی یا گوهری برنگی دیگر. (از اقرب الموارد). || هویدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیدا و بیان کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(آنندراج ). مقابل اجمال . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : ما کان هذا القرآن ... و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لاریب فیه من رب العالمین . (قرآن 10 / 37)... و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شَی ٔ و هدی ً و رحمةً لقوم یؤمنون . (قرآن 111/12). || (اِ) شرح و بیان . (ناظم الاطباء) : این نکته چند نبشتم از حدیث وی و تفصیل حال وی فرادهم در این تاریخ . (تاریخ بیهقی ). علی الخصوص غرر سیرالملوک که ابومنصور ثعالبی جمع کرده است بر تفصیل آن مشتمل است . (کلیله و دمنه ). اما شرح و تفصیل اسامی آن ممکن نیست . (کلیله و دمنه ). حاضران گفتند تفصیل اسامی ایشان بازگوی . (کلیله و دمنه ). قاضی روی به زاهد آورد تا تفصیل نکته بشنود. (کلیله و دمنه ).
- تفصیل نسبت ؛ اصطلاحی است در علم هندسه ٔ قدیم . بیرونی در التفهیم آرد : این نسبت افزونی نخستین بر دوم بدوم چون نسبت افزونی سوم بر چهارم بچهارم و به نموده ٔ ما نخستین خردتر است از دوم پس تفصیل نسبت میان ایشان نباشد مگراز پس عکس کردن . ای نسبت نخستین تا دوم نخستین شود و به نسبت مقدم . آنگاه نسبت به تفصیل چهارپار شود. (التفهیم چ همائی ص 20). رجوع به نسبت و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- علی التفصیل ؛ مفصلاً و مشروحاً و به تفصیل . (ناظم الاطباء).
|| (اصطلاح خط) اصطلاح فن خط آن که هر حرفی را از حروف متصله که مد او حسن باشد بکشد و مد هرحرف جهت سه چیز تواند بود: از برای تحسین کلمه ، مثل میم محمد، یا برای ازالت اشکال مثل سین سبع، یا از برای تمامی سطر همچون نون عالمین . (نفایس الفنون ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تفصیل وار. [ ت َ ] (ق مرکب )به تفصیل مشروحاً. مفصلا و با دقت . (ناظم الاطباء).
تفصیل نامه . [ ت َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) یادداشت نامه و اعلان نامه . (ناظم الاطباء).
حروف تفصیل . [ ح ُ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروف تفریق . حروف جدائی : یا،اما: شماره یا جفت است و یا تک . و در عربی اِمّا.
تفصیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیاهه کردن . نوشتن . بقلم درآوردن : به اختیار بقلعه ٔ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل...
طول و تفصیل . [ ل ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . شرح و بسط.
تفسیل . [ ت َ ] (ع مص ) فَسِل خواندن . (زوزنی ). نبهره خواندن و رذل شمردن . || ناروان ساختن متاع و درهمها. (از اقرب الموارد).