تفل
نویسه گردانی:
TFL
تفل . [ ت َ ] (ع مص ) خدو انداختن و افکندن ازدهان چیزی . تفل تفلا فالتفل اقل من البزق و اوله البزق ثم النفث ثم النفخ . و منه تفل الراقی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طفل . [ طَ ف َ ] (ع مص ) خاک آلود گشتن نبات . || ناخوانده به مهمانی آمدن . (منتهی الارب ). || رسیدن خاک و گرد خانه را. (منتخب اللغات ).
طفل . [ طَ / طَ ف َ ] (ع اِ) ۞ نوعی از خاک رس برای گرفتن چربی ماهوت . گِل سرشوی . این گل را در حمام برای شستن پوست بدن و مخصوصاً موی ...
طفل . [ طَ ] (اِ) اسم اندلسی طین قیمولیاست ونیز کمون بری را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). یسمی طین قیمولیان و الطلیطلی و البکیوت . (تذکره ...
هفت طفل جان شکر. [ هََ طِ ل ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی هفت شمع است که کنایه از سبعه ٔ سیاره باشد. (برهان ).
جزبلاله ٔ طفل بلند شدن . [ ج ِ ب َ ل َ / ل ِ ی ِ طِ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، ناگاهان فریاد طفل برآمدن هنگام زخمی سخت مولم ...