اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تفل

نویسه گردانی: TFL
تفل . [ ت ُ ] (ع اِ) خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تُفال ، بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
طفل . [ طَ ف َ ] (ع مص ) خاک آلود گشتن نبات . || ناخوانده به مهمانی آمدن . (منتهی الارب ). || رسیدن خاک و گرد خانه را. (منتخب اللغات ).
طفل . [ طَ / طَ ف َ ] (ع اِ) ۞ نوعی از خاک رس برای گرفتن چربی ماهوت . گِل سرشوی . این گل را در حمام برای شستن پوست بدن و مخصوصاً موی ...
طفل . [ طَ ] (اِ) اسم اندلسی طین قیمولیاست ونیز کمون بری را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). یسمی طین قیمولیان و الطلیطلی و البکیوت . (تذکره ...
هفت طفل جان شکر. [ هََ طِ ل ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی هفت شمع است که کنایه از سبعه ٔ سیاره باشد. (برهان ).
جزبلاله ٔ طفل بلند شدن . [ ج ِ ب َ ل َ / ل ِ ی ِ طِ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، ناگاهان فریاد طفل برآمدن هنگام زخمی سخت مولم ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.