اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تقرب کردن

نویسه گردانی: TQRB KRDN
تقرب کردن . [ ت َ ق َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن . نزدیکی کردن : و ایمن چون توان بود بر منوچهر که این عهد به نزدیک وی رسد و به توقیع خداوند آراسته گشته تقربی کند و به نزدیک سلطان محمود فرستد و از آن بلا خیزد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131). گفتم این صواب باشد نبشتن که : امیر رسولان و نامه ها پیوسته کرد و به ما دست زد و تقربها و خدمتها زیاده کرد... روا نداریم ... که اجابت نکنیم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 132). یعقوب پس از این جمله آن قوم را که بدو تقرب کرده بودند فرمود تا فروگرفتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 248).
بیم سرش نباشد هرتن که او بمهرت
از دل کند تقرب در جان کند تولا.

امیر معزی (از آنندراج ).


گفتم ... مرا کرامت این شخص ظاهر شد گفت مرا به کیفیت آن بر واقف نگردانی تا همچنین تقرب کنم . (گلستان ). رجوع به تقرب و دیگر ترکیبهای آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
تقرب حاصل کردن . [ ت َ ق َرْ رُ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بکسی نزدیکی و محرمیت حاصل کردن . (ناظم الاطباء). تقرب یافتن . رجوع به تقرب یافتن ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.