تک
نویسه گردانی:
TK
تک . [ ت َک ک ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پا سپر کردن کسی را تا سرش بشکند. || اثر کردن نبیذ در کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ صوت ) عمل تیک تاک در ساعت . (از دزی ج 1 ص 149).
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
تک مضراب . [ ت َ م ِ ] (اِ مرکب ) اصطلاحی است در موسیقی و آن مقابل ریزمضراب است و معمولاً بعد از هر «تری مولی » تک مضراب می آید.- تک مضراب ...
بادام تک . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس که در 123هزارگزی شمال طبس واقع است . سرزمینی است جلگه ای وگر...
تک آغاج . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و480تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4...
تک بلاغ . [ ت َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم است که دربخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است . کوهستانی است و367 تن سکنه دارد.(از فرهنگ...
تک انجام . [ ت َ اَ ] (اِ مرکب ) جایی است که اسبها در اسب دوانی به آن میرسند ۞ . (فرهنگستان ایران ).
پوی و تک .[ ی ُ ت َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ). رجوع به پوی و رجوع به تک و رجوع به تک و پو و تکاپو شود : راهشان یوز گرفته ست و ندارند خبرزآن...
تک و پوی . [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) تاخت و دو و دو تیز و تند. (ناظم الاطباء).تکاپوی . آمد و شد از روی تعجیل و شتاب : خورشیدرخا وصل ت...
تک و توک . [ ت َک ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، بندرت . معدودی . قلیل . بندرت بکمیت عددی : تک و توکی برگ بر درختان مانده ...
تک و تاب . [ ت َ ک ُ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دو. شتاب . تاخت : می پرید آنچنان کز آن تک و تاب پرفکند از پیش چهار عقاب .نظامی .همچنان می شدند د...
تک و تاز. [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تک و تا. (غیاث اللغات ) دو و تاخت . (ناظم الاطباء). تکاپوی : در سلاح و سواری و تک و تازگوی برد...